کد مطلب:166204 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:260

پیوستن زهیر بن قین به امام
38) ابومخنف گفت: السدی از یكی از مردان بنی فزاره نقل كرد: در زمان حجّاج بن یوسف ما در خانه ی حارث بن ابی ربیعة بودیم این خانه در محله خرمافروشان بود و زهیر بن قین از قبیله بجیله آنرا به صورت زمین خراجی و متصرف لشكر بدست آورده بود و چون شامیان به آنجا وارد نمی شدند ما در آنجا پنهان شده بودیم. راوی گفت: پس به فزاری گفتم: از هنگامی كه به حسین به علی پیوستید برایم سخن بگو. گفت: هنگامی كه ما با زهیر بن قین به راه افتادیم با حسین هم مسیر بودیم و به هیچ وجه دوست نداشتیم كه با او در یك منزل برخورد نمائیم. لذا هر گاه حسین (ع) حركت می كرد زهیر می ایستاد و هنگامی كه حسین (ع) می ایستاد زهیر حركت می كرد. تا اینكه روزی به دلیل اجبار در محلی ایستادیم و حسین (ع) نیز در طرف دیگر همان محل فرود آمد. آماده غذا خوردن بودیم كه فرستاده ی حسین نزد ما آمد و سلام كرد، سس گفت: ای زهیر بن قین، اباعبداللَّه حسین به علی مرا فرستاده تا تو را نزد او ببرم. هر چه در دست داشته رها كردیم و سكوتی ما (من و زهیر) را فراگرفت كه گویی پرنده روی سر ما نشسته است.

39) ابومخنف گفت: دلهم دختر عمرو، همسر زهیر بن القین نقل كرد: به زهیر گفتم: پسر رسول اللَّه كس بسوی تو فرستاده و تو نزدش نمی روی؟! سبحان اللَّه! نزد حسین برو و كلامش را بشنو و سپس باز گرد.

زن زهیر گفت: زهیر رفت و پس از زمانی كوتاه با قیافه ای شاداب و بشاش بازگشت و


دستور داد چادر و لوازم او را آورده و نزدیك منزل حسین (ع) بردند سپس به همسرش گفت: تو را طلاق دادم، نزد خانواده ات برو زیرا دوست ندارم كه از من جز نیكی به تو برسد. سپس به یارانش گفت: هر كس از شما كه دوست دارد همراه من بیاید و الا این آخرین دیدار ما خواهد بود و اكنون سخنی برای شما بگویم: برای جنگ به بَلنْجَر [1] رفتیم خدا پیروزمان كرد و غنایمی نصیب ما شد سلمان باهلی به ما گفت: از اینكه خدا پیروزتان كرد و غنایمی بدست آوردید خوشحالید؟ ما گفتیم: آری، سلمان گفت: وقتی به جوانان خاندان محمد (ص) رسیده و در كنار ایشان می جنگید بیشتر از این خوشحال خواهید شد. (سپس زهیر رو به خانواده اش كرد و گفت) شما را به خدا می سپارم. زن زهیر گفت: سوگند بخدا پیوسته زهیر در صف اول بود تا اینكه كشته شد.



[1] بلنجر نام محلي بوده است در قفقاز كه در زمان خليفه ي سوم به دست مسلمانان فتح شد و قبر سلمان باهلي نيز در آنجاست. بلادزي، احمد بن يحيي بن جابر، فتوح البلدان ترجمه ي محمد توكل، ص 292 و 293،نشر نقره 1367.